هزار فرسنگ نفرین 

شب نامه : ششم 

ژانر : وحشت ، رازآلود 

نویسنده: سیما

توجه: +15

 

کشیش بعد از کمی مکث گفت : راستی شما چطور داخل اومدین؟

ویلیام لبخندی زد و گفت از پنجره!! خب معلوم در دیگه!

اما طولی نگذشت لبخندشو جمع کرد چون پدر خیلی جدی نگاه می کرد!

یکم رفتم جلوتر و گفتم ما از در اومدیم وقتی اومدیم در قفل نبود و بازش کردیم!

کشیش گفت: خیلی مشتاق هستم بدونم چرا زمان تعطیلی اومدین اینجا؟ و چه جوری این دری که قفل بود بعد یک ساعت اومدم می بینم باز شده و شما هم اینجایین؟ 

 

ویلیام سریع با نگرانی گفت: کار اونه! اون‌گفت بیایم اون شاید هنوزم اینجاست! اینجا کلیسا نیست! اینجا خونه ی شیطانه!

کشیش عصبانی شد فریاد زد ساکت باش ! و بعد علامت صلیب مسیح رو روی خودش اجرا کرد و گفت: خدواندا ما را از شر شیاطین حفظ کن!

وقتی دیدم ویلیام اصل مطلب رو لو داد دست کشیش رو گرفتم و گفتم: پدر اون راست میگه شیطان ما رو به اینجا فره !

بعد حرف من صورت پدر جدی تر شد و گفت بشینین و یکی تون برام کامل توضیح بده ، رو به من کرد و گفت دخترم تو بگو دوستت انگار حالش خوب نیست!

ویلیام سریع گفت من میرم جان رو بیارم!

رو به کشیش کردم و شروع کردم به گریه کردن گفتم: پدر من ۱۳ سال پیش مرتکب یک گناه بزرگ شدم!

پدر گفت: پس بهتره بریم اتاق اعتراف گناه!

سریع گفتم: نه پدر این گناه خیلی بزرگ تر از این هاست!

من ۱۳ سال پیش با شیطان معامله کردمو حالا اون اومده جان رو ازم بگیره

هنگام گفتن این حرف ویلیام و جان داخل کلیسا شدن پدر معلوم بود نگرانه رو به ویلیام کرد و گفت انتهای سالن یک اتاق استراحت است این بچه رو ببر اونجا !

بعدش رو به من کرد وگفت: با من بیا!

از کمد کنار در یه کتاب قدیمی سیاه رنگ درآودد روش پر از تار عنکبوت و خاک بود جلد کتاب ریش ریش شده بود

یکی از صفحات رو باز کرد و یه عکس بهم داد و گفت: شما راست میگفتین اینجا خونه ی شیطانه!

با شنیدن این حرف ترسیدم که مبادا این کشیش خود شیطان باشه عقب رفتم.

 


مجله ترس و دلهره

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Dr.T-WAL دیزل ژنراتور IRANIAN RASOOL ALFA خانه و ويلاي چوبي طراحی آشپزخانه صنعتی آموزشگاه حوض نقاشی وبلاگ خرید بلیط هواپیما تیک بان مشاوره تلفنی با موبایل خانه من